این شعرو خیلی دوست دارم وصف حال منه
و کار دوست عزیزم حبیب
اسممو پاک کن عزیزم،از کتاب خاطراتت
من دیگه ناشو ندارم،خوش کنم دل به جوابت
بسه هرچی خواهشم بود،بسمه بی اعتنایی
میخوام از شهر تو گم شم،تا ندونم تو کجایی
به خودخدا قسم که،دوست دارم برات بمیرم
تو نمیخوای منو،باشه،یه گوشه تنها می میرم
از تو ذهنت پاک میشم،با یه بارون بهاری
اما اسمت توی سینم،تا ابد می مونه باقی
چه ترانه ها که گفتم،توی غوغای سکوتت
چه ترنم قشنگی،ساختم واسه غروبت
از خودم بریدم اما،ازتو یک دم نبریدم
واسه دنبال تو بودن،همه دنیارو دویدم
این همه از خود گذشتم،به امید انتظارت
ولی یک بارم ندیم،خودمو آروم کنارت
دیگه حتی لازمت نیست،اون همه نگاه سنگین
رفتنی شدم عزیزم،حالا دنیات میشه رنگین...
حبیب بهار 1390