این شعرو خیلی دوست دارم وصف حال منه
و کار دوست عزیزم حبیب
اسممو پاک کن عزیزم،از کتاب خاطراتت
سلام...
این یک شعر از دوست عزیز من حبیب هست که به نوعی میشه گفت اولین کارش به حساب میاد...
با این اوصاف توی نوشتنش استعداد خاصی موج میزنه که حتی من با اینکه چندان با زیر و بم شعر نویسی آشنایی ندارم ولی میتونم این استعداد نهفته رو تشخیص بدم.
به امید کار های بیشتر از حبیب جان و موفقیتش تو این زمینه....
تو ای خاطره ی دنباله دارم
سوار اسب بالدار خیالم!
بیا امشب به خوابم وقتی خوابم
که شاید یک شبو آروم بخوابم.
نرو دنبال هر صدای پایی...
میام دنبال تو با هر صدایی!
نگردون روتو از من وقتی اینجام
میدونی من نباشم خالیه جام.
نشو مست نگاه هر غریبه...
خدایا حس من خیلی غریبه
اگه پیشم نمیای باشه اما...
از این دور تر نشو نای نفسهام.
تو ای نقاشی دیوار قلبم...
تو که چشمات مث قلبم سیاهه!
بپاش رنگ سفیدی روی بختم...
بریز بزر امید و روی قلبم.
حبیب مرتضی پور
به مناسبت نمایشگاه کتاب ...
میخوام یک کتاب رو معرفی کنم که موضوع این کتاب برای سالیان سال تو ذهن خودم در حال کنکاش هست و تنها چیزی که میتونم واضح بگم اینه که مسائله به این بزرگی رو نمیتونم رد کنم و به نوعی در زندگیم به مسائلی که گواه بر این قضیه بودند زیاد بر خورد کردم...
استادان بسیار، زندگی های بسیار :
نوشته برایان.ال.وایس که در مورد تناسخ از دیدگاه روانشناسی بحث می کند. کتاب بصورت رمان نوشته شده و خاطرات واقعی نویسنده که خود یک روانپزشک برجسته و درجه اول است را روایت می کند.
همه چیز از آنجایی شروع می شود که زنی به دکتر مراجعه کرده و از هراس بیش از اندازه خود از خفگی، تاریکی، آب و مرگ شکایت می کند. درمان های معمول در مورد او به نتیجه نمی رسد و دکتر تصمیم می گیرد از روش هیپنوتیزم در مورد او استفاده کند.انسان هایی که در هر مرحله همدیگر را می شناسند، در زندگی های متفاوت باز هم با هم برخورد می کنند. زن در هر زندگی، افرادی را شناسایی می کرد که در همین دوران دوباره آنها را می شناخت. خود پزشک را بیشتر در حالت فردی باهوش و یا معلم می دید که قبلا هم وظیفه آموزش او را بر عهده داشته است. یا یکی از دوستان صمیمی و دلسوز خود را چند بار در قالب پدری مهربان تجربه کرده بود.