عقاید ذهنی

این وبلاگ در مورد عقاید ذهن مغشوش من و برخورد من در مقابل اتفاقات زندگی است

عقاید ذهنی

این وبلاگ در مورد عقاید ذهن مغشوش من و برخورد من در مقابل اتفاقات زندگی است

بازدید

عجب رسمی شده زندگی تو این دنیای وا نفسا...

التماست میکرد واسه «تابو» ی بزرگ زندگیت... حالا بهش چشم غرّه میری که به بازی گرفتت...

مجبوری این کارو بکنی... چون هنوز اون قدر احمقی که دوستش داری و تو سرسرای دلت براش زمین خاکی رو فرش چین کردی که شاید...

بعد از این همه مدت ، با این همه این آدم مختلف،  باز تو دام اون احساس ظالم افتادی و تو دلت بهش  میگی ...

آفرین...

که تونستی اینقدر  راحت اون سگ وحشی  رو دست آموز کنی و وسط بیابون ولش کنی...

و لعنت...

به خاطر لگد مالیه آخرین جوانه ی اعتماد به این نسل تباه شده از جنس آتش...

.

.

.

.

و این سر در گمی چیه زمانی  که
 تمناش میکنی، وقتی ازت دوره
و متففری ازش وقتی به سمتت میاد...
و تو بهتر از هر کس میدونی که نزد تو هیچ گناهی از یاد نمیره حتی اگه بخشیده بشه....

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد