-
رای گیری
جمعه 14 مردادماه سال 1390 11:40
چه جالبه که گاهی اوقات هیچ سوژه ایی نباشه که ازش بنویسی یا مثل الان من یه سوژه داشته باشی بترکون ولی جرات نوشتنش رو نداری از بس خطرناکه ... ------------- مدتی پیش یکی از بچه ها در مورد روابط دختر و پسر چیزی ازم پرسید و من شروع کردم براش توضیح دادن... در انتهای صحبتم دوست عزیز بهم گفت : رامین باید یه وبلاگ درست کنی و...
-
فروغ خاموش شده...
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 14:03
چه قدر ما آدما عجیبیم... نه؟ یکی رو که بهش خیلی علاقه داری از دست میدی! خودتم نمی فهمی برای چی! هر گز خودشم حقیقت رو بهت نمیگه... نمیدونی دلیلش چیه و چه حقیقتی رو داره پنهون میکنه که حاضره برای پنهون کردنش تمام دروغ های بزرگی که حتی تمام شخصیت خودش رو زیر سئوال میبره رو به زبون بیاره تا ازت دوری کنه و تو حقیقت رو...
-
رفتنی شدم عزیزم
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 14:43
این شعرو خیلی دوست دارم وصف حال منه و کار دوست عزیزم حبیب اسممو پاک کن عزیزم،از کتاب خاطراتت من دیگه ناشو ندارم،خوش کنم دل به جوابت بسه هرچی خواهشم بود،بسمه بی اعتنایی میخوام از شهر تو گم شم،تا ندونم تو کجایی به خودخدا قسم که،دوست دارم برات بمیرم تو نمیخوای منو،باشه،یه گوشه تنها می میرم از تو ذهنت پاک میشم،با یه بارون...
-
خاطره دنباله دار
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 02:21
سلام... این یک شعر از دوست عزیز من حبیب هست که به نوعی میشه گفت اولین کارش به حساب میاد... با این اوصاف توی نوشتنش استعداد خاصی موج میزنه که حتی من با اینکه چندان با زیر و بم شعر نویسی آشنایی ندارم ولی میتونم این استعداد نهفته رو تشخیص بدم. به امید کار های بیشتر از حبیب جان و موفقیتش تو این زمینه.... تو ای خاطره ی...
-
2 ضربه ی پتک
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 15:10
به مدت دوماه بود که داشتم با خودم کلنجار میرفتم و بقیه مردم روی زمین رو برای اتفاقاتی که برام افتاده بود مقصر میدونستم و از هرگونه تفکری که به خودم و ذات خودم برمیگشت فرار میکردم و به نوعی برام مثل یک زندان بود با دیوار های بزرگ که خودم رو توش حبس کرده بودم و تنها راه ارتباطیم با بیرون رادیویی کوچیک بود که از قرنها...
-
یاور
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 16:19
اینو از یه سایت سکسی که داشتان میزاشت برداشتم خیلی قشنگه به نظرم رو به روی تو کی ام من؟ یه اسیر سرسپرده - چهرهء تکیده ای که تو غبار آینه مرده من برای تو چی هستم؟ کوه تنهای تحمل - بین ما پل عذابه من خسته پایهء پل ای که نزدیکی مثل من، به من اما خیلی دوری - خوب نگاهی کن تا ببینی چهرهء درد و صبوری کاشکی میشد تو بدونی من...
-
استادان بسیار، زندگی های بسیار
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1390 15:07
به مناسبت نمایشگاه کتاب ... میخوام یک کتاب رو معرفی کنم که موضوع این کتاب برای سالیان سال تو ذهن خودم در حال کنکاش هست و تنها چیزی که میتونم واضح بگم اینه که مسائله به این بزرگی رو نمیتونم رد کنم و به نوعی در زندگیم به مسائلی که گواه بر این قضیه بودند زیاد بر خورد کردم... استادان بسیار، زندگی های بسیار : نوشته...
-
بکارت
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 17:42
تقدیم به تمام کسایی که تو2 هفته گذشته این سوال رو ازم پرسیدند: نظرت درباره ازدواج با دختری که پرده ی بکارت نداره چیه؟ خب، اجازه بدید بهتون بگم که من شخصا برای ازدواج مثل هرآدم دیگه ای ملاک های خاصی دارم به مانند صداقت، وفاداری و.... هیچ انسانی بر روی زمین وجود نداشته و نخواهد داشت که از هر لحاظ کامل باشه و چنین چیزی...
-
بازدید
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 01:53
عجب رسمی شده زندگی تو این دنیای وا نفسا... التماست میکرد واسه «تابو» ی بزرگ زندگیت... حالا بهش چشم غرّه میری که به بازی گرفتت... مجبوری این کارو بکنی... چون هنوز اون قدر احمقی که دوستش داری و تو سرسرای دلت براش زمین خاکی رو فرش چین کردی که شاید... بعد از این همه مدت ، با این همه این آدم مختلف، باز تو دام اون احساس...
-
ازدواج
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 02:28
همین الان شنیدم یکی از دوستای دوران دبیرستانم ازدواج کرده... در واقع عقد کرده. مهرداد پسر خوبیه از شنیدن این خبر براش خوشحال شدم هر چند از نظر من زیاد تعصبی و زود جوش هست که اینو همیشه به پای سید بودنش میزاشتم و چقدر اذیتش میکردم یاد دوران دبیرستان بخیر... ازدواج مهرداد برام یه تلنگری بود که کمی تو فکر برم...البته باز...
-
رقص باران
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 16:56
دیروز صبح بود که شارژ اینتر نتم تموم شد، جالب بود که فهمیدم چقدر برام سخته که بدونه اینتر نت باشم و چطور نمیتونم وقتمو بدون گزروندن تو فیس بوک یا بازیه آنلاین دوست داشتنیه ایکاریم بگذرونم. اینقدر به این جامعه مجازی وابسته شدم که حتی سختم میشه درس بخونم در حالی که فقط 2 ترم مونده تا تموم کنم... همیشه مطالب زیادی برای...
-
خونه تکونی 1
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 11:29
بعد از اینکه همه ی نوشته هامو از بلاگ فا آوردم ابنجا داشتم به این فکر میکردم که سبک نوشتنم انگار کمی خشکه.البته این تو نوشتهای شعر گونه بیشتر خودشو نشون میده وگر نه تو متن نثر خودم روون ترم (هر چند برای من شعر هام و نثر تنها تفاوت فاصله خط به خطه اوناست) -------------------- من اینطور فکر میکنم و دلیل این نوع نوشتن...
-
قدرت
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 15:08
یه وقت هایی نیازه که آدم به ذات خودش رجوع کنه. گاهی آدم هایی جلو راهمون سبز میشند که برامون کاملا معما هستند و وجودشون برامون سوال بر انگیزه. زندگی های زیادی داشتند و باز در عین حال، دارند مسیری رو میرند که خودشون هم میدونند که به نا کجا آباد ختم میشه. ما هم از این آدمها مستثنا نیستیم. تو مسیر زندگیمون این آدمها رو...
-
سرنوشت
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 02:05
من ساختم... اون هم پا یه پای من با همه چی ساخت... من به پاش موندم ... شاید اون هم مونده... شایدم نه... روزگار با هیچکوممون نساخت... از هرجور آدم و آدم نمایی که فکرشو بکنی دور و برم هستند... ولی اونی که باید باشه نیست... تنها چیزی که الان برام مونده خاکستر کردن تموم سیگار هایی هست که زمان بودنش آتیش نگرفت... ما همه...
-
فروغ
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 02:03
تنها ام و عطر تنت در خانه جاریست بوی زلفت که از خاطراتم می تراوشد بر هوای اتاق مستولی شده و مرا مدهوش کرده یاد نجابت آن نگاه شرمگین خرمن شوق وجودم را به آتش کشاند. برای باز آمدنت حیاط خانه را با خون خود سنگفرش میکنم که زلاله ی چشم مستت مرا به دنیای درون خود برگردانیده است... کلاس آمار 89/8/28
-
شیاطین
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 02:03
به شیاطین خواهم پیوست...، تا طلوعی بدارم غمگین، در این زمانه ی بی عصمت. تا قد کشم، هرچند ناراست ، که با همه ی وجود فریاد بر آورم که من هستم. ۸۶/۱۲/۱۰
-
مرز
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 02:01
من به مرز رسیدم. دریا طوفانیست، آسمان ابریست، راز نجات در ستاره هاست، راه به آنها پیوسته است ! ولی افسوس...!!! ، خورشید محبت است که ارزانی میشود. خورشید، عشق است. اما من به ستاره نیاز دارم ، نه به بیش از آن... اریخ این نوشته به ۲۷/۵/۱۳۸۷ برمیگرده. از سیاق نوشتنم مشخصه که خیلی خام تر از الانه..
-
یادگار کهنه
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 02:00
روزگاریست دل شوریده من ، درگیر لحظه های با تو بودن است. ذهنم، مست با تو بودنها، همچون پیچکی دوار بر خاطراتت پیچیده! اسیر یادگار کهنه ایست که بر کنج دیوار غمگین اتاق من نقش بسته! اسیر ابهام بودنت و شیرینی نبودنت...! بارها اندیشیدم: تو نباشی، من نیز نیستم. تو رفتی و نیستی و من همچنان ادامه دارم ... !
-
نظاره گر
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 01:59
به آسمان نگاه کن! میتوانی مرا ببینی، در برج دلو!، بر بالای شانه ی سمت چپش، نظاره گر نشسته ام و تقدیر تو را رقم میزنم. هر چند، در تار تنهایی خود اسیرم... و تو چقدر بی تفاوت، به راه خود ادامه میدهی...
-
درخت
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 01:57
یه درخت بودم.مادرم زمین و پدرم خورشید بود.عشق مادرم به من زندگی میداد../دیدن قدرت پدرم به من امید/ چه خوب بود اگه به نصیحت مادرم گوش میکردم و، درختچه ی کوچیک همسایه رو دوست میگرفتم نه باد هرجایی رو.اولش فقط نسیم بود،یه نسیم دلنشین! جوون بودم و سودای جهان بینی داشتم.ولی حیف!!!ریشه در خاک، حسرت تمام دنیارو داشتم. غافل...
-
صادق هدایت
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 01:55
جالبه.... خیلی جالبه... اوایل که تصمیم گرفتم به نوشتن فقط به این فکر میکردم که برا خودم بنویسم و به کسی ندم آدرس این وبلاگو...ولی حالا میفهمم که چقدر سخته صادق هدایت بودن... چقدر سخته که آدم فقط برای سایه خودش بنویسه .... مرد بزرگی بود .خدایش بیامرزاد
-
آه ای زیبای من!
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 01:53
آه ای خفته در پرنیان رویاها! چگونه بیرون کشانم یاد نگاهت را درمیان بازوان سترگ افکارم؟ چگونه بستانم لبخند دلنشینت را از خاطر همیشه محزونم؟ آه ای بیگانه با من! کاش یارای وزیدنم بود، تا در بیشه ی سرسبز گیسوانت همچون نسیمی آرام می خرامیدم، همچون ابر بر تو میباریدم، تا زندگی از سر گیری، تا عشقم بارانی باشد برای کویری...
-
کاش
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 01:52
ای کاش... کاش هیچ چیز اینطوری نبود، کاش نیاز به اثبات بودن نبود ای کاش هیچ وقت وجود انسانها به هم گره نمی خورد...
-
راه نما
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 01:50
جاده خراب است. چرا؟ خطا از کجاست؟ از چشم هاییم؟ از پاهاییم؟ راه نمای من کو؟ کجاست؟ صدایش را نمی شنوم، پاهایم دیگر توان رفتن ندارند. چشمانم می سوزند، برایم چراغ بیاورید و تختی روان، تا بیارامم...
-
افسوس
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 01:50
افسون شدم افسون شدم و باختم ، باختم آن طراوتی را که بود. گم کردم حقیقتی رو که پیش چشمانم بود، به سخره گرفتم همه ی کائنات رو تا بار دیگر همه را، مطلقاً همه را، به مبارزه بطلبم شاید که حقیقتی آشکار را ، بر خودم ثابت کنم. ولی افسوس... افسوس که من باختم . ۳/۱۲/۸۶
-
مرگ...
چهارشنبه 31 فروردینماه سال 1390 01:48
یک لحظه، یک ثانیه و تمام. همه متعجب، همه خاموش... آن شور و اشتیاق نابود آن فریاد ها بی صدا تنها خاطره ای میماند بر دیوار و.... ...من در خاک... ۱۹/۱۲/۸۶