عقاید ذهنی

این وبلاگ در مورد عقاید ذهن مغشوش من و برخورد من در مقابل اتفاقات زندگی است

عقاید ذهنی

این وبلاگ در مورد عقاید ذهن مغشوش من و برخورد من در مقابل اتفاقات زندگی است

رفتنی شدم عزیزم

این شعرو خیلی دوست دارم وصف حال منه

و کار دوست عزیزم حبیب



اسممو پاک کن عزیزم،از کتاب خاطراتت

من دیگه ناشو ندارم،خوش کنم دل به جوابت
 
بسه هرچی خواهشم بود،بسمه بی اعتنایی
میخوام از شهر تو گم شم،تا ندونم تو کجایی
 
به خودخدا قسم که،دوست دارم برات بمیرم
تو نمیخوای منو،باشه،یه گوشه تنها می میرم
 
از تو ذهنت پاک میشم،با یه بارون بهاری
اما اسمت توی سینم،تا ابد می مونه باقی
 
چه ترانه ها که گفتم،توی غوغای سکوتت
چه ترنم قشنگی،ساختم واسه غروبت
 
از خودم بریدم اما،ازتو یک دم نبریدم
واسه دنبال تو بودن،همه دنیارو دویدم
 
این همه از خود گذشتم،به امید انتظارت
ولی یک بارم ندیم،خودمو آروم کنارت
 
دیگه حتی لازمت نیست،اون همه نگاه سنگین
رفتنی شدم عزیزم،حالا دنیات میشه رنگین...
 
حبیب بهار 1390

خاطره دنباله دار

سلام...

این یک شعر از دوست عزیز من حبیب هست که به نوعی میشه گفت اولین کارش به حساب میاد...

با این اوصاف توی نوشتنش استعداد خاصی موج میزنه که حتی من با اینکه چندان با زیر و بم شعر نویسی آشنایی ندارم ولی میتونم این استعداد نهفته رو تشخیص بدم.

به امید کار های بیشتر از حبیب جان و موفقیتش تو این زمینه....




      تو ای خاطره ی دنباله دارم   

                         سوار اسب بالدار خیالم!          

      بیا امشب به خوابم وقتی خوابم

که شاید یک شبو آروم بخوابم.      

      نرو دنبال هر صدای پایی...

میام دنبال تو با هر صدایی!       

      نگردون روتو از من وقتی اینجام

میدونی من نباشم خالیه جام.       

      نشو مست نگاه هر غریبه...

خدایا حس من خیلی غریبه        

     اگه پیشم نمیای باشه اما...

از این دور تر نشو نای نفسهام.    

     تو ای نقاشی دیوار قلبم...

تو که چشمات مث قلبم سیاهه!      

     بپاش رنگ سفیدی روی بختم...


        بریز بزر امید و روی قلبم.


حبیب مرتضی پور






استادان بسیار، زندگی های بسیار

به مناسبت نمایشگاه کتاب ...

میخوام یک کتاب رو معرفی کنم که موضوع این کتاب برای سالیان سال تو ذهن خودم در حال کنکاش هست و تنها چیزی که میتونم واضح بگم اینه که مسائله به این بزرگی رو نمیتونم رد کنم و به نوعی در زندگیم به مسائلی که گواه بر این قضیه بودند زیاد بر خورد کردم...



 استادان بسیار، زندگی های بسیار :

نوشته برایان.ال.وایس که در مورد تناسخ از دیدگاه روانشناسی بحث می کند. کتاب بصورت رمان نوشته شده و خاطرات واقعی نویسنده که خود یک روانپزشک برجسته و درجه اول است را روایت می کند.

 همه چیز از آنجایی شروع می شود که زنی به دکتر مراجعه کرده و از هراس بیش از اندازه خود از خفگی، تاریکی، آب و مرگ شکایت می کند. درمان های معمول در مورد او به نتیجه نمی رسد و دکتر تصمیم می گیرد از روش هیپنوتیزم در مورد او استفاده کند.
 در این راه او را به دوران گذشته و زمان کودکی خود باز می گرداند، اما چیزی پیدا نمی کند که ریشه این مشکلات باشد. اما ناگهان در طی یکی از جلسات، ذهن ناخودآگاه زن به زندگی های دیگری می رود که به نظر می رسد خودش آنها را تجربه کرده است.
 دکتر وایس به شخصه اعتقادی به این امر ندارد و در آغاز کتاب به وضوح اذعان می کند که به دلیل فرو رفتن در علم کاربردی، به هر چیز که از طریق دانش قابل اثبات نباشد، اعتقادی ندارد. پس این بار هم سعی می کند تمامی این موارد را به مسایلی طبیعی و ملموس مربوط کند. اما وقتی که زن تحت هیپنوتیزم، از پنهان ترین رموز زندگی دکتر پرده بر می دارد، برای او راهی نمی ماند جز اینکه با دیدگاه بازتری به ماوقع بنگرد.
 زن در یکی از زندگی های خود زنده به گور شده بود و به همین دلیل از تاریکی می ترسید. چندین بار بیماری بر اثر آب آلوده را در چند زندگی تجربه کرده بود و به همین خاطر از آب وحشت داشت. وحشت او از خفگی هم به همین زندگی بر می گردد. وقتی که در حالت بیهوشی و زیر عمل جراحی نای، گفتگوی پزشکان در مورد امکان مرگ خود بر اثر خفگی را در حال ناخودآگاه می شنود.
 در مورد ترس از مرگ، همه چیز به این بر می گردد که فرد تصور درستی از این امر ندارد. نمی داند پشت آن چه چیزی انتظار او را می کشد و آیا زندگی پس از مرگ حقیقت دارد یا نه.
 به شخصه نظر خاصی در مورد این نظریه ندارم، اما جالب است بدانید که این امر را از دیدگاه مذاهب بزرگی چون یهودیت و اسلام نیز بررسی کرده است. هر چند بطور گذرا، اما اگر واقعیت داشته باشد، مسلمانان هم باید در این رابطه بصیرت بزرگی داشته باشند.
 زن هر بار در حین هیپنوتیزم، از زبان افراد دیگری به بیان حقایق این واقعه و رموز زندگی می پردازد و آنها را با عنوان استادان معرفی می کند. کسانی که مراحل زیادی را پشت سر گذاشته اند و به جایگاهی رسیده اند که روح های سرگردان دیگر را در راه رسیدن به بینش یاری و راهنمایی می کنند.
 به گفته آنان هر فرد این کار را انجام می دهد تا ضعف های خود را در زندگی های متوالی جبران کند و بلاخره به جایی برسد که به آن انسان کامل گفته می شود. هر قسمت هفت مرحله دارد و در تمام کتاب فقط از دو مرحله قسمت اول صحبت می شود. انسان ها بعد از هر بار مرگ، مدتی در حالت " شناوری " باقی می مانند تا جسم بعدی انتخاب شود و زمان ورود مجدد آنها به دنیا، به دست خودشان است. هر کس تنها می تواند یک ضعف عمده خود را به زندگی مادی ببرد و سعی در درمان آن کند. اگر موفق نشود، بار این نقص در زندگی بعدی بسیار سنگین تر خواهد شد.

 انسان هایی که در هر مرحله همدیگر را می شناسند، در زندگی های متفاوت باز هم با هم برخورد می کنند. زن در هر زندگی، افرادی را شناسایی می کرد که در همین دوران دوباره آنها را می شناخت. خود پزشک را بیشتر در حالت فردی باهوش و یا معلم می دید که قبلا هم وظیفه آموزش او را بر عهده داشته است. یا یکی از دوستان صمیمی و دلسوز خود را چند بار در قالب پدری مهربان تجربه کرده بود.


با تشکر از دوست خوبم مهیار